-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 21:42
تقریبا همه ما عشق را به عنوان یک احساس میشناسیم .. به نظر میرسه ماهیت اصلی عشق نوعی انرژیست. در فیزیک به طور ملموس انرژی را توانایی انجام کار معرفی میکنیم و ماهیت دقیق عشق هم همینه ... در مصرع زیبا بیستون را عشق کرد شهرتش فرهاد برد ماهیت اصلی عشق به زیبایی بیان شده.. درست همانطور که انرژی به ما قدرت انجام کار را...
-
رسم دوست داشتن
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 21:47
دوست داشتن واقعی این نیست هروقت تنهایی و دلت برای عزیزت تنگ میشه بری سراغش!!! دوست داشتن واقعی اینه هروقت اطرافت اونقدر شلوغه که حتی فراموش میکنی یه نفر را چقدر دوست داری ازش یاد کنی!! من فقط لحظه ای سراغ عزیزانم میرم که اونها را فراموش کرده باشم نه لحظه ای که در اتش دلتنگیشون در حال سوختنم!!
-
گاهی فقط هوس میکنم
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 22:40
گاهی هوس میکنم جرعه ای خون بنوشم ان نه مرد را میبینی چگونه در ازای تکه ای نان خون های ان پسرک اواره را میمکد ان پست فطرتان را دیدی چگونه سرهای پاک را تقدیم خدایان شهوت میکنند ان پسرک را ببین چگونه اه ها و اشک ها و نفرین دخترکان دلشکسته را برای الهه هوس تحفه میفرستد ان را دیدی... چه لذتی دارد نوشیدن خونشان!.. فقط جرعه...
-
فریاد از این..
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 12:02
وقتی بچه بودم بیخ گوشم خواندند از محبت خارها گل میشود.. امروز که بزرگ شده ام فهمیدم از محبت گل ها خار میشود و من خوار فریاد ازین روزگار.. خدایا این دنیا چه زندانیست؟ به کدام گناه چنین محکومیم به این زمین رنج الود! ادمها این مجسمه های سنگی!! خدایا عذاب های جهنم رابه زیستن در کنار این قلب ها سنگ ترجیح میدهم خدایا غرور و...
-
خدایا
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 17:27
خدایا… تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابر جباران اعلام نمایم تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی تو مرا به آتش عشق سوختی تو مرا در توفان حوادث پرداختی ,...
-
تنها کسم خدا
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 08:48
ـ نامت چه بود؟ ـ آدم ـ فرزند؟ ـ من را نه مادری نه پدر بنویس اول یتیم عالم خلقت ـ محل تولد؟ ـ بهشت پاک ـ اینک محل سکونت؟ ـ زمین خاک ـ آن چیست بر گرده نهادی؟ ـ امانت است ـ قدت؟ ـ روزی چنان بلند که همسایه خدا اینک به قدر سایه بختم به روی خاک ـ اعضای خانواده؟ ـ حوای خوب وپاک قابیل خشمناک هابیل زیر خاک ـ روز تولد؟ ـ روز...
-
اخلاق
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 11:48
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد: اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10 اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم...
-
زندگی سرابی بیش نیست..
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 20:19
دراین غمسراغمگساری نبود بسی ناله کردیم ویاری نبود دلت رامکن ره بردوباخت که این زندگی جزقماری نبود..
-
خدا من اینجا غریبم
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 20:52
شب این واژه عریان زندگی من من با شب زاده شدم تاریکی و ظلمت از همه جا شعله میکشید در ماورای شبی اشوبناک موجودی تنها زاده شد چه اندوه الود است حیات را با تنهایی اغاز کردن من زاده شدم از ان ماورای این جهان پوچ به این جا امدم نیامدم ادم اورد به ای دیر خراب ابادم چه اندوهی است غریب بودن و تنها بودن من در میان خودم نیز تنها...
-
هیچکس...
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 11:40
-
خداحافظ...
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 21:15
خداحافظ پریزاد من ای تنهای دیوانه برو بگذر از این شهر و از این خانه تو همجنس دوبیتی های پراحساس من بودی ولی اکنون نمیخواهم بمانی در میان کوچه های سرد ویرانه برو لیلای من که من خسته ام ... درون سینه تنگم پر از تابوت مرگ است.. در اینجا انچه میروید سراسر یاس بیرنگ است.. ببین انجا پرستو میهمان هرشب نور است.. ولی اینجا سحر...
-
و کلاسم
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 12:35
و کلاسم تخته ای میبینم که سکوتش... قاب عکسی است مردی که نگاهش... همکلاسی من دختری مو طلایی ذهن او مشغول افکارش بلند ایه ای که نماد خاموشی مهتابی که همیشه بی نور است کنجی از کلاسم تنهاست و کلاسم چه زیبا.. پنجره ای رو به طلوع صندلی هایی در هم.. ادمهایی از جنس ادم.. و کلاسم چیزی نیست در ان جز.... و کلاسم ارامکده...
-
و اتاقم
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 12:10
واتاقم..... و اتاقم پنجره ای رو به تجلی خورشید ولی افسوس... پنجره ای رو به غروب ولی افسوس... و اتاقم پر زهیاهوست زهیاهوی تنهایی.. دفتری دارم اولش نام خدا اخرش... ...هم نفس تنهایی من... رنگ قالی اتاقم گرفته است مثل روحم نقس هایش رنگ پریده گل هایش پژمرده دیوار اتاقم زرد تیره.. جسم من خسته تر از روحم.. که اتاقم خسته از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 10:32
من از زندگی اموختم چگونه اشک ریختن را کاش اشکهایم می اموختند چگونه زندگی کردن را..
-
زندگی چیست؟
شنبه 24 مهرماه سال 1389 12:39
زندگی چیست ؟.؟؟.؟
-
عابر گمشده
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 11:35
بر جاده می دوید هراسان بود نفس نفس می زد زیر لب چیزی زمزمه می کرد گویی از چیزی فرار می کرد او را از دور می پاییدم به من نزدیکتر می شد نه از چیزی فرار نمی کرد به دنبال چیزی می دوی د زمزمه اش بلندتر شد مثل اینکه می گفت خدا...خدا ... به من نزدیکتر شد چهره اش را به درستی ندیدم غبار الود و تیره بود به من رسید سرعتش کم شده...
-
تنهاتر از من
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 11:12
به من بگویید ایا در این دنیا غمگین تر از من نیز هست؟ اواره تر از من هست؟ تنهاتر از من هست؟ .....هست؟ ......هست؟ .......هست؟ ........ هست؟ .....هست.....نیست......هست......
-
نیایش
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 10:14
خدایا به من کمک کن گذشته ام را در قبرستان سرد تاریخ به خاک سپارم.. به من کمک کن تا اینده ام را انطور که خودت میخواهی بسازم..
-
معبود من
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 10:01
وه!!! که زندگی ام چقدر بی ارزش بود اگر تو نبودی.. اکنون که تو هستی زندگی خواهم کرد..
-
مناجات
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 07:46
معبود من دیروزهایم پر از ظلمت و تاریکی و یاس است.. انها را برای خود برداشته ام... فرداهایم را به تو میسپارم.. فرداهایم پر از امید و عشق است...
-
نیایش
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 11:17
خدایا من انچه را که دارم نمیدانم.. انچه را میدانم که ندارم .. مرا ان ده که ان به..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 07:02
روزگاری است که شیطان فریاد میکند ادم پیدا کنید میخواهم سجده کنم..
-
ویرانگر
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 16:28
زمان ویرانگر عجیبیست... چنانچه اتشین عشق ها را به دستهای بیرحم زمان سپاری انچنانی به سردی می گراید که در اعماق وجودت بر خود خواهی لرزید..
-
سرود افرینش
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 15:55
و در اغاز هیچ نبود کلمه بود و ان کلمه خدا بود عظمت همواره در جست و جوی چشمی است که او را ببیند خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسد و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد و جبروت نیازمند اراده ای که در بربارش به دلخواه رام گردد و غرور در ارزوی عصیان مغروری که بشکندش و سیرابش کند و خدا عظیم بود و خوب...
-
یاد
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 11:47
ببین تو رفته ای و من فقط سکوت میکنم
-
مکاتب ادبی
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 10:51
تفاوت مکتب کلاسیک و رمانتیک ١. کلاسیک ها بیشتر ایده الیست هستند یعنی در هنر می خواهند بیشتر زیبایی و خوبی را شرح دهند حال انکه رمانتیک ها علاوه بر زیبایی , زشتی و بدی را هم می خواهند نشان دهند ٢. کلاسیک ها عقل را اساس شعر قرار می دهند حال انکه رمانتیک ها بیشتر پایبند احساس و خیال پردازی اند ٣. کلاسیک ها تیپ و الهام...
-
عمر زمین
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 10:49
نیجل کلدر فارغ التحصیل دانشگاه کمبریج در رشته علوم طبیعی و فیزیکدان ازمایشگاهای تحقیقاتی مالرد در انگلستان در کتابش با نام زمین ناارام چشم انداز تاریخ بشری را اینگونه توصیف می کند : می توانیم مادر زمین را بانویی 46 ساله ترسیم کنیم به شرط انکه سالهای عمر اورا کلان سده (یک ملیون سده ) در نظر بگیریم هفت سال نخستین زندگی...
-
مقدمه
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 10:46
وبلاگ من گاهی وقتا ما ادمها نیاز داریم به اینکه حرف بزنمیم, بگیم ,فریاد کنیم بدون اینکه اوای صدامون توی این هستی غم الود و توی این دنیای پر از درد طنین انداز شه. وقتی بی صدا فریاد زدی شاید دوست داری کسی صدات را بشنوه مهم نیست پاسخ بده فقط دوست داری بشنوه . نوشته های ما ادم ها فریاد بی اوای درونمونن ,مهم نیست ظاهر این...