واتاقم.....
و اتاقم پنجره ای رو به تجلی خورشید ولی افسوس...
پنجره ای رو به غروب ولی افسوس...
و اتاقم پر زهیاهوست زهیاهوی تنهایی..
دفتری دارم اولش نام خدا اخرش...
...هم نفس تنهایی من...
رنگ قالی اتاقم گرفته است مثل روحم
نقس هایش رنگ پریده گل هایش پژمرده
دیوار اتاقم زرد تیره..
جسم من خسته تر از روحم.. که اتاقم خسته از من..
و درون اتاقم هفت رنگ است
اما چه کنم چشمهایم خاکستری است....
chera hamash afsus aji?? vaqti 2ta panjere dari ro be tolo v qorobe khorshid..
zibatar az in?!
قلم توانایی داری.
ولی چرا اینقد غمگین
ممنونم از لطفتون،
تجربه های زندگیست که دیدگاه ادمها را میسازه و تجربه های تلخ..