رعد

اینجا کلبه تنهایی من است کسی نمی اید کسی نمیبیند کسی نمیفهمد فقط من هستم و تو.. معبود بزرگ من.. نمیخواهم کسی بیاید و ببیند..

رعد

اینجا کلبه تنهایی من است کسی نمی اید کسی نمیبیند کسی نمیفهمد فقط من هستم و تو.. معبود بزرگ من.. نمیخواهم کسی بیاید و ببیند..

 

  

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

تقریبا همه  ما عشق را به عنوان یک احساس میشناسیم ..

 به نظر میرسه ماهیت اصلی عشق نوعی انرژیست. در فیزیک به طور ملموس انرژی را توانایی انجام کار معرفی میکنیم و ماهیت دقیق عشق هم همینه ... در مصرع زیبا بیستون را عشق کرد شهرتش فرهاد برد ماهیت اصلی عشق به زیبایی بیان شده.. درست همانطور که انرژی به ما قدرت انجام کار را میداد. شاید اونچه که باعث شک و تردید ما در پذیرش این واقعییته دیدن روزانه ادمهای عاشقی است که نه تنها عشق هیچ توانایی به اونها نداده بلکه توانایی انجام هر کار دیگری را هم از اونها گرفته..

همینجاست که میشه اصلی ترین تفاوت عشق و وابستگی را تبیین کرد وابستگی هم نوعی انرژیست به اندازه عشق اما مانند عشق انرژی مثبت و سازنده نیست بلکه انرژی منفی و مخربه. به طور خیلی ساده انرژی وابستگی مشابه انرژیه که در یه بمب هسته ای وجود داره و فقط توانایی و قدرت تخریب داره انرژی وابستگی از نوع منفیه و به همین دلیل همه انرژی های مثبت انسان را از بین میبره...

 

 

رسم دوست داشتن

  

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

دوست داشتن واقعی این نیست هروقت تنهایی و دلت برای عزیزت تنگ میشه بری سراغش!!!   

دوست داشتن واقعی اینه هروقت اطرافت اونقدر شلوغه که حتی فراموش میکنی یه نفر را چقدر دوست داری ازش یاد کنی!!  

من فقط لحظه ای سراغ عزیزانم میرم که اونها را فراموش کرده باشم نه لحظه ای که در اتش دلتنگیشون در حال سوختنم!!

 

گاهی فقط هوس میکنم

 

گاهی هوس میکنم جرعه ای خون بنوشم

 ان نه مرد را میبینی چگونه در ازای تکه ای نان خون های ان پسرک اواره را میمکد

 ان پست فطرتان را دیدی چگونه سرهای پاک را تقدیم خدایان شهوت میکنند

 ان پسرک را ببین چگونه اه ها و اشک ها و نفرین دخترکان دلشکسته را برای الهه هوس تحفه میفرستد

 ان را دیدی...

 چه لذتی دارد نوشیدن خونشان!.. فقط جرعه ای.. جامی بلورین.. نه نیاز نیست!.. در کاسه ای پیاله ای

 من خونخوار نیستم گاهی فقط هوس میکنم

گاهی هوس میکنم ادمها را تشریح کنم

 چند واحدی پاسیده ام می دانم چگونه تشریح کنم ادم ها که نه فقط مرده ها را

 ان سیاست مدار را میبینی

 میخواهم سینه اش را زیر تیغ تشریح سپارم

 می خواهم بدانم قلب دارد فقط همین

 نه این صدای قلبش نیست صدای سم اسبانی است که سوارانش در مرداب های سینه این مرد خفتیده اند

 ان کارخانه دار را میبینی

میخواهم دستهایش را تشریح کنم

 می گویند درون دستهایش دست هزاران بینوا اسیر است

 می خواهم انها را ازاد کنم

نه من ادمکش نیستم گاهی فقط هوس میکنم

 گاهی هوس میکنم بعضی ادمها را بخورم

 ببین ان دختر بیچاره در زیر اتشناک افتاب

 بر روی اسفالت ها ی داغ

 در همین بلوارهای شهرمان

 با چند عدد نسوز ای نسوز

 همین دستهای سوخته را میخواهم

 همین دستها که گاهی پناهگاه صورت میشود در این جهنم

 میخواهم احساس کنم

 شکوه این دست ها را

 در زیر دندانهایم

 انگاه که انها را میجوم

 نه من ادمخوار نیستم گاهی فقط هوس میکنم

من خونخوار نیستم

 من ادمکش نیستم

 من ادمخوار نیستم

 گاهی فقط هوس میکنم..

فریاد از این..

 

 وقتی بچه بودم بیخ گوشم خواندند از محبت خارها گل میشود.. امروز که بزرگ شده ام فهمیدم از محبت گل ها خار میشود و من خوار

 

فریاد ازین روزگار.. خدایا این دنیا چه زندانیست؟ به کدام گناه چنین محکومیم به این زمین رنج الود! ادمها این مجسمه های سنگی!! خدایا عذاب های جهنم رابه زیستن در کنار این قلب ها سنگ ترجیح میدهم خدایا غرور و خودخواهی این مردمان را چگونه میتوان تحمل کرد.؟! اینان محبت را با فریب، عشق را با هوس و ایثار را با غرور جواب میدهند.. خدایا تو انسان را افریدی ومحبت خودت را در قلب انسان این پاکترین گوهر وجودیش انداختی اما صدافسوس باارزشترین چیزها نزد تو بی ارزشترینشان در نزد ادمیان است چه دل شکستن ساده است و چه قلبها بی ارزش خدایا..  

خدایا

خدایا…
تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم


تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابر جباران اعلام نمایم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی
تو مرا به آتش عشق سوختی
تو مرا در توفان حوادث پرداختی , در کوره ی غم و درد گداختی
تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی
و در کویره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.

خدایا …  

 

دکتر شهید چمران